سبک زندگی
فاطمه دستاس میکند، نان میپزد، در خانه کار میکند و بارها او را دیدهاند که از بیرون آب میآورد... و علی که جلال و عظمت فاطمه را میشناسد و گذشته از آن، او را به چندین مهر، دوست میدارد و میداند که سختیهای زندگی و آزارهایی که از کودکی دیده است او را ضعیف ساخته است از این همه سختی و کاری که وی بر خود روا میدارد رنج میبرد.
روزی با لحن مهربان همدردی میگوید:
«زهرا، خودت را چندان به سختی انداختهای که دل مرا به درد میآوری، خدا خدمتکاران بسیاری نصیب مسلمین کرده است، برو و از رسول خدا یکی بخواه تا تو را خدمت کند».
فاطمه سراغ پدر میرود.
نقش سلنیوم در سلامت انسان
- بعنوان یک آنتی اکسیدان مهم :
سلنیوم به همراه ویتامین E بعنوان یک آنتی اکسیدان غیر اختصاصی(عمومی) عمل کرده و از غشاهای سلولی و بافت ها محافظت می نماید.
- در جوانی و شادابی:
سلنیوم و ویتامین E فرایند پیری و سخت شدن بافت ها را آهسته کرده و یا ممانعت می نماید. سلنیوم در حفظ حالت انعطاف پذیری بافت ها که نشانه جوان بودن آنها است بسیار موثر است.
- در سنتز پروتئین های ویژه:
سلنیوم در سنتز پروتئین های ویژه ای بنام آنزیم های آنتی اکسیدان که در جلوگیری از آسیب سلولی نقش مهمی ایفا می کنند نقش دارد. حداقل ۲۵ آنزیم آنتی اکسیدانی شناخته شده اند. مهمترین این آنزیم ها گلوتاتیون پراکسیداز می باشد. این آنزیم بعنوان یک آنتی اکسیدان عمل کرده و از آسیب بالقوه گونه های فعال اکسیژن (ROS) به بدن جلوگیری می کند. یکی دیگر از این آنزیم ها از اسپرم در حال تکامل در مردان در مقابل آسیب اکسیداتیو محافظت می کند. آنزیم مهم دیگر در این گروه تیوردوکسین ردوکتاز می باشد که در بازیافت بسیاری از آنتی اکسیدانها مانند ویتامین
داعش ، اسلوب و روش های شیطانی
1- جذب از طریق فضای سایبر و شبکه های اجتماعی مجازی به ویژه فیس بوک، توئیتر، یوتیوب با پخش بیانیه های حماسی و کلیپ هایی که نشانه اقتدار و توانمندی مالی و تسلیحاتی داعش است. بد نیست بدانیم که گروه داعش با پشتوانه مالی 31 کشور عربی و غربی، فروش نفت و گاز سوریه و تصرف بانک های سوری و عراقی، ثروت مندترین گروه تروریستی جهان است که به راحتی می تواند اعضایش را از لحاظ مالی پوشش دهد.
2- ایجاد شبکه های موبایلی در سیستم اندروید مانند «فجرالاخبار الساره» و «فجرالبشائر» که با هدف پوشش دادن اخبار موفقیت های میدانی داعش راه اندازی شده و به راحتی از طریق سایت گوگل پلی و دیگر سایت های مشابه قابل دانلود است.
حکایت افک ( تهمت )
کفرپیشگان عرب گفتند: این قرآن جز سخنى دروغین که محمد آن را بافته و کلام خدا مى نامد چیزى نیست، و گروهى از اهل کتاب او را بر ساختن آن کمک کرده اند. راستى آنان با این سخن ستم کردند و دروغ گفتند.
قضاوت در باره زنان
زمانی که پیامبر و همراهانش از یکی از جنگ ها برمی گردند، نزدیک مدینه کاروان توقف کرده و دمی می آساید. عایشه از هودجی که بر شتر بود، خارج شده و برای کاری به بیابان می رود. موقع برگشت می بیند کاروان رفته و او جا مانده است. کاروانیان بی آنکه متوجه غیبت عایشه شوند هودج را سوار شتر کرده و به راه افتاده بودند. عایشه در همان محل می ماند تا زمانی که به جست وجوی او برخیزند او را در محل توقف بیابند اما از خستگی به خواب فرو می افتد. مردی از اهالی مدینه با شتر سر می رسد و او را می یابد. مرد عایشه را یاری می کند تا سوار شتر شود و سپس او را به مدینه می رساند. اهالی شهر وقتی عایشه را همراه مردی غریبه می بینند که از بیرون شهر وارد می شود به او بدبین شده و دهان به دهان ماجرا را برای هم بازگو می کنند .
شایعه چنان قوت می گیرد که بر نگاه پیامبر نسبت به او نیز بی تاثیر نیست. شایعه همچنان گسترش یافته و عایشه را می آزارد. عایشه در خانه پدر بیمار و در بستر آرمیده است، پیامبر نیز
اربعین؛ بلوغ عاشورا
در غروب عطش آلود، وقتی برق شقاوت خنجری آبگون بر حنجره آخرین شهید نشست. وقتی صدای شکستن استخوان در گوش سُم ها پیچید و آنگاه که خیمه ها در رقص شعله ها گم شدند، جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند. هشتاد و چهار کودک و زن، در ازدحام نیزه و شمشیر، از ساحل گودالی که همه هستیشان را در آغوش گرفته بود گذشتند. تازیانه در پی تازیانه، تحقیر و توهین و قاهقاهی که با آه آه کودکان گره میخورد، گستره میدان شعله ور را میپوشاند .
دشمن به جشن و سرور ایستاده است و نوازندگان، دست افشان و پایکوبان، در کوچه های آراسته، به انتظار کاروانی هستند که با هفتاد و دو داغ، با هفتاد و دو پرچم، با شکسته ترین دل و تاولزدهترین پا، به ضیافت تمسخر و طعنه و خاکستر و خنده آمده است.
زنان با تمامی زیورآلاتشان به تماشا آمدهاند. همه را اندیشه این است که با فرو نشستن سرها بر نیزه، همه سرها فرو شکسته است.
اما خروش رعدگونه زینب(س)، آذرخش خشم سجاد(ع) و زمزمه حسین(ع)بر نیزه، همه چیز را شکست. شهر یکپارچه ضجه و اشک و ناله شد و باران کلام زینب جانها را شست و آفتاب را از
شگفتیها ... !
امیرالمومنین علی (ع) :
عَجِبْتُ لِلْبَخِیلِ یَسْتَعْجِلُ اَلْفَقْرَ اَلَّذِی مِنْهُ هَرَبَ وَ یَفُوتُهُ اَلْغِنَى اَلَّذِی إِیَّاهُ طَلَبَ فَیَعِیشُ فِی اَلدُّنْیَا عَیْشَ اَلْفُقَرَاءِ وَ یُحَاسَبُ فِی اَلْآخِرَهِ حِسَابَ اَلْأَغْنِیَاءِ وَ عَجِبْتُ لِلْمُتَکَبِّرِ اَلَّذِی کَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَهً وَ یَکُونُ غَداً جِیفَهً وَ عَجِبْتُ لِمَنْ شَکَّ فِی اَللَّهِ وَ هُوَ یَرَى خَلْقَ اَللَّهِ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِیَ اَلْمَوْتَ وَ هُوَ یَرَى اَلْمَوْتَى وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْکَرَ اَلنَّشْأَهَ اَلْأُخْرَى وَ هُوَ یَرَى اَلنَّشْأَهَ اَلْأُولَى وَ عَجِبْتُ لِعَامِرٍ دَارَ اَلْفَنَاءِ وَ تَارِکٍ دَارَ اَلْبَقَاءِ.
امیرالمومنین علی (ع ):
در شگفتم از بخیل:به سوی فقری می شتابد که از آن می گریزد , و سرمایه ای را از دست می دهد که برای آن تلاش می کند, در دنیا چون تهیدستان زندگی می کند ,اما در آخرت چون سرمایه داران محاکمه میشود .
در شگفتم از متکبری که دیروز نطفه ای بی ارزش , و فردا مرداری گندیده خواهد بود.
در شگفتم از آن کس که آفرینش پدیده ها را می نگرد, و در وجود خدا تردید دارد!
در شگفتم از آن کس که مردگان را می بیند و مرگ را از یاد برده است .
در شگفتم از آن کس که پیدایش دوباره را انکار می کند, در حالی که پیدایش آغازین را می نگرد.
در شگفتم از آن کس که خانه نابود شدنی , را آباد می کند اما جایگاه همیشگی را از یاد برده است !
نهج البلاغه:حکمت126
روزه ایی که فرصت آن را یافتهایم !
... و این است که من، در این ایام خطیر و پرامتحان و دشواری که بر ما میگذرد (و این ایامی است که بر همه کسانی که حق را برگزیدهاند مقدر است و از خدا میخواهم که شایستگی آن را داشته باشیم که خوب بگذرانیم و ارزش آن را که در این راه، سختی و رنج خویش را هم نصیب ما کند و لایق آن باشیم) و در این شبها و روزه ایی که فرصت آن را یافتهایم که گذشتهمان را پیش روی خود آوریم و بدان بیندیشیم و آنچه را کردهایم ارزیابی کنیم و ضعف و قوت کار خود را بررسی کنیم؛ به این میاندیشم که بدون اینکه بخواهیم در نتیجهگیری کار خودمان مبالغه کنیم و به بیماری «خودبزرگبینی» دچار شده باشیم و بدون اینکه کار خود را عاری از عیب و نقص پنداریم، ...
و من امروز- یا امشب- که در این گوشه تنها نشستهام و پنهان و هر لحظه در انتظار حادثه ، ... و مثل هر آدم ضعیفی که در سختیها بیشتر به یاد خدا میافتد و در بیکسی بیشتر میفهمد که خدا تنها کس هر کسی است،
خدا را به روشنی و صراحت صبحی که دارد و در برابر چشمهای منتظرم طلوع میکند، حس میکنم، میبینم، دستهای لطیف و حمایتگرش را بر روی شانههایم لمس میکنم و از این همه لطف و مهر که به این بنده حقیر و بیارج ارزانی داشته است غرق هیجان و خجلتم.
راستی که این خدا چقدر مهربان و فهمیده و بازیگر است!!! مگر ما کی بودیم که در برابر این همه قدرت قاسطین و خیانت ناکثین و تعصب هولناک مارقین، بتوانیم بایستیم ؟ زور فرعونی و زر قارونی و فتوای بلعمی دست به هم دادند و ساحران، ریسمانهای بندگی و ذلت به سیماب فریب آلودند و دوستان نیز دشمنکامیها کردند و ما ماندیم و تنها و با دستهای خالی در وسط میدان و از چهار سو به تیر گرفته و از پایگاه دین و دنیا بر ما یورش برده و سنگ خورده و باید نابود میشدیم و بدنام، منفور دین و دنیا و برای همیشه پایمال! اما نمیتوانیم، هنوز نمیتوانیم درست بفهمیم که خدا چه کرد و چهها کرد ؟
با مخاطب های آشنا
ای مالک ...!
ای مالک
بدان اگر مهربان باشی تو رابه داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند
ولی مهربان باش
اگر شریف و درستکار باشی فریبت میدهند
ولی شریف و درستکار باش
نیکی های امروزت را فراموش میکنند
ولی نیکوکار باش
بهترینهای خودت را به دیگران ببخش
حتی اگر اندک باشد
در انتها خواهی دید آنچه میماند
میان تو و خدای توست
نه
میان تو و مردم.......
گوهری که میماند
گوهری مثل علی است که گل میماند و خار و خاشاک، زباله و چیزهای متعفن، او را آلوده نمیکند و جوهر او را کاهش نمیدهد. یک قطعه الماس را در گل هم که بیندازند، الماس است، بالاخره خود را نشان خواهد داد. باید این جوری جوهر پیدا کرد. باید هر فرد مسلمان، این مشعل عظیم را بر بالای قله? حیات ببیند و به سمت او حرکت کند. هیچکس ادعا نکرده است که ما میتوانیم مثل علیبن ابیطالب حرکت کنیم. بیخود هم به این و آن نباید گفت که شما چرا مثل علی عمل نمیکنید .
با امام سجاد(علیهالسلام) راجع به عبادت خودش و عبادت امیرالمومنین، صحبت شد، حضرت گریه کرد و گفت: ما کجا، امیرالمومنین کجا! از قول امام سجاد - زینالعابدین - که خود او معصوم بود،این جور نقل میکنند! مگر ما میتوانیم مثل علی باشیم؟! هیچ کس از بزرگان عالم تا حالا، نه توانسته، نه ادعا کرده، نه خیال کرده، و نه چنین اشتباهی به مغز او راه پیدا کرده است که خواهد توانست مثل امیرالمومنین، حرکت یا کار کند! آنچه مهم است، این است که جهت، جهت امیرالمومنین باشد.
ماه و ماهی
تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی
آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی
پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی
ای باد سبک سار مرا بگذر و بگذار
هشدار که آرامش ما را نخراشی
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
اندوه بزرگی ست چه باشی، چه نباشی ...
دانلود کنید :
http://dl.media2.ir/Music3/Hojat%20Ashrafzadeh---Mah%20o%20Mahi%20%5b320%5d.mp3
هفت نکته پنهان
آنچه کمتر از علی (ع) شنیده ایم :
1- اول کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت به خانه روید و مطیع باشید. گفت " در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگاهم دارد " و بارها در سخنانش انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست...
2- روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند. یارانش گفتند شروع کنیم. او گفت نه و سر به آسمان بلند کرد و گفت : " اللهم اشهد " (خدایا شاهد باش). سپاه مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او را کشتند. یاران گفتند شروع کنیم. او باز مخالفت کرد و سر به آسمان بلند کرد و گفت " اللهم اشهد" . تیر سوم را که انداختند و سومین سرباز او را که کشتند، سر به آسمان بلند کرد و گفت خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم ، آنگاه شمشیر کشید. ماجراجو و جنگ طلب نبود.
3- در زمان خلافت تمامی خزانه داری های سرزمین پهناور اسلام را به دست ایرانیان سپرد، گفت ایرانیان قبل از اسلام هم مردمان پاک دستی بودند.
4- هنگامی که خلیفه شده بود و برای سرکشی به یکی از شهرها رفته بود، مردمانی را که به دنبال اسب او با پای پیاده راه افتاده بودند و او را مشایعت می کردند، با فریاد آن ها را از این کار بر
نمی دانم ... ؟
هیچ نیازی نیست
که ما جایگاه خدا را کشف کنیم
خدا به آسانی دیده میشود
اما با چشم باز
هر کسی خدا را یک جوری برای ما تفسیر می کند
اما بروشنی میشود خدارا دید در همه جا
خدا خوبی و بدی را آفرید
تا که ما زندگی را کشف کنیم در درون آنها
به خانه ام سری بزن ...
به خانه ام سری بزن، بهار را بهانه کن
دوباره خلوت مرا، بیا پر از ترانه کن
مرور کن مرا، ببین چقدر با تو شاعرم
دل بهانه گیر را، بمان و بی بهانه کن
تمام واژه های من به پای چشمهای تو !
ببار و دفتر مرا، تو ناب و عاشقانه کن
زلال بی دریغ من! شبیه ماجرای عشق!
تبسمی کن و مرا، بهار جاودانه کن
شبیه بغض پنجره، پر از هوای بارشم
بیا و صبح کاذ ب مرا، تو صادقانه کن
در این هوای اطلسی، در این دقایق غزل
به خانه ام سری بزن، بهار را بهانه کن
هفت نکته زندگی